متن های زیبا برای تبریک عید نوروز 94

نوروز پاسداشت عشق های کوچکی است که زنده مانده اند
و روز تعظیم در برابر عشق های بزرگی که عظمت را کوچک می دانند
پس به تو در نوروز سلام می کنم که بزرگترین عشق این کوچکی

– – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –

فرا رسیدن سال نو همیشه نوید بخش افکار نو، کردار نو و تصمیم های نو برای آینده است. آینده ای که همه امید داریم بهتر از گذشته باشد. در سال نو، ۳۶۵ روز سلامتی، شادی، پیروزی، مهر و دوستی و عشق را برای شما آرزومندم.

– – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –

آقا رفته بودیم بازار: دیدم این جنسه چقدر به چشمم آشنا میاد
دیدی یکی رو تو خیابون میبینی ولی انگار قبلا جایی دیدیش از مامانم پرسیدم این کیه
میگه پسته
گفتم بابا لامصب بعد از گرون شدنش چه تیپی زده تو مغازه ها

(بیشتر…)

  • - بازدید: 19
ادامه مطلب

متن عاشقانه بدون تو…

بدون دیدگاه

متن عاشقانه بدون تو...

بدون تو

سوگی دارد فضای اتاقم
و از با تو بودن خیال میبافم
اشک تمدید میشود در نگاهم بدون تو

(بیشتر…)

  • - بازدید: 51
ادامه مطلب

کدام یک از این عشق ها را تجربه کرده اید؟

تمامی انسانها احساسات مثبت و عشق‌ورزی را دوست دارند. اینکه آدم هنگام عاشقی لطیف و مهربان می شود بسیار دوست‌داشتنی است. عشق واقعی موجب خوشحالی آدم ها می شود. هر فردی عشق را به گونه ای در وجود خود تجربه می کند. اما به صورت کلی عشق، رابطه ای است که در انتها به ازدواج و بچه دار شدن و بودن دایمی عاشق و معشوق در کنار هم منجر می شود.

اما انواع دیگری هم از عشق وجود دارد که شاید شما هم آنها را تجربه کرده باشید.

(بیشتر…)

  • - بازدید: 48
ادامه مطلب

نشانه های عشق واقعی را بشناسید

قرار ملاقات با افراد جدید درست مثل رانندگی کردن در یک جاده ناشناخته است: شما می بایست به خوبی بدانید چه موقع باید پای خود را روی ترمز بگذارید، چه زمان با احتیاط برانید، و چه زمان هم می توانید به صندلی خود تکیه داده و پدال گاز را فشار دهید.

(بیشتر…)

  • - بازدید: 18
ادامه مطلب

داستان آموزنده عشق و نفرت

بدون دیدگاه

داستان آموزنده عشق و نفرت

زن و شوهر جوانی که تازه ازدواج کرده بودند برای تبرک و گرفتن نصیحتی از پیر دانا نزد او رفتند.
پیرمرد دانا به حرمت زوج جوان از جا برخاست و آنها را کنار خود نشاند او از مرد پرسید: تو چقدر همسرت را دوست داری!؟
مرد جوان لبخندی زد و گفت: تا سرحد مرگ او را می پرستم! و تا ابد هم چنین خواهم بود!
و از همسرش نیز پرسید: تو چطور! به همسرت تا چه اندازه علاقه داری!؟
(بیشتر…)

  • - بازدید: 30
ادامه مطلب

love0321_Haftegy.ir

به آن لبخندت که چون لبخند گلهاست / به رخسارت که چون مهتاب زیباست

به گلهای بهار عشق و مستی / به قرآنی که آن را میپرستی

قسم ای نازنین تا زنده هستم / تو را من دوست دارم میپرستم

درون کلبه تاریک و تارم / تویی تنها چراغ روزگارم

کبوترهای شعرم تیر خوردند / نمیبینی که عمری بی قرارم

(بیشتر…)

  • - بازدید: 1,242
ادامه مطلب

love_hd-normal_Haftegy.ir

گناه شکستن روزه های امسال هم

پای تو … این رمضان

هر روز باید ، غم تو را  ”بخورم” . . .

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم / اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم / یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

خاموش مکن آتش افروخته ام را / بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم . . .

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

باور کن ، “من” تنهاترین ضمیر دنیاست و “او” خوشبخت ترین ضمیر دنیا !

چون “تو” را دارد

(بیشتر…)

  • - بازدید: 355
ادامه مطلب

love012_Haftegy.ir

میگذرد روزی این شبهای دلتنگی ، میگذرد روزی این فاصله و دوری، میگذرد روزهای بی قراری و انتظار ، میرسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم فصلها را بی بهار ، و از ترس اینکه بهم نرسیم شب تا صبح را اشک میریختیم

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

تا عشق تو آمد در قلبم، تو رفتی ، تا آمدم بگویم نرو ،رفته بودی ، تا خواستم فراموشت کنم خودم را فراموش کردم

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

این من هستم که وفادار خواهم ماند ، این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند!
این من هستم که آخرش میسوزم ، این تو هستی که میروی و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم

(بیشتر…)

  • - بازدید: 535
ادامه مطلب

letter0_Haftegy.ir

سلام بر تو میدونم که صدامو شناختی پس خودمو معرفی نمیکنم شایدم نشناختی، منم غضنفر آااه ای عشق من، چند روز که دلم برات گرفته و گلبم مثل یه ساعت دیواری هر دقیقه شصت لیتر آب را تقسیم بر مجذور مربع میکنه، حالا بگو بقال محل ما چند سالشه؟

امروز یاد آن روزی افتادم که تو من را دیدی و یک دل نه صد دل من را عاشق خودت کردی. یادت میآید؟

ای بابا عجب گیجی هستی، یادت نمیآید؟

(بیشتر…)

  • - بازدید: 695
ادامه مطلب

خانواده بسیار فقیری بودند که در یک مزرعه و یک کلبه کوچک کنار مزرعه کار و زندگی می‌کردند، کلبه آنها نه اتاقی داشت و نه اسباب و اثاثیه ای. اعضای خانواده از برداشت محصولات مزرعه آنقدری گیرشان می‌آمد که فقط شکمشان را به سختی سیر کنند. اما یک سال بدون هیچ علتی، محصول کمی بیشتر از حد معمول بدست آمد، در نتیجه کمی بیش از نیازشان پول بدست آوردند…

(بیشتر…)

  • - بازدید: 1,064
ادامه مطلب