داستان جالب و خواندنی خروس… می گویند مردی ، خروسی خرید و به خانه برد. وقتی وارد شد ، همسر جوانش ، سر و رویش را پوشاند و نهیب زد: ای مرد! غیرتت چه شده است؟ روزها که تو نیستی ، آیا من باید با این خروس که جنس مخالف است ، تنها بمانم؟ خروس را بیرون ببر و از هر که خریده ای به او بازگردان!
مرد ، خوشحال از این که …
روزگاری مرد کشاورزی بود که یک زن نق نقو داشت و از صبح تا نصفه شب در مورد چیزهای زیادی شکایت می کرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش، در مزرعه شخم می زدند. یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد.
می دانیم که پرندگان روی تخم می خوابند تا جوجه ها از تخم بیرون بیایند. تخمها باید به قدری محکم باشند، که وزن پرندهء خوابیده روی تخمها باعث شکستن آنها نشود. به این جهت شکل تخم مرغ کاملاً حساب شده است، تا بتواند بدون شکسته شدن فشار زیادی را تحمل کند، و به همین دلیل محافظ خوبی برای جوجه باشد. سرانجام جوجه با نوک زدن تخم را از داخل می شکند.
پیر مردی در سال 1995 میلادی ، سنش 95 سال بود. او در سال 2000 میلادی سنش 90 سال شد.
چطور چنین چیزی امکان پذیر است ؟
روزی یک قصاب برای خریدن تعدادی گاو ، غاز و مرغ به بازار رفت . قیمت هر گاو ، 15 سکه ، قیمت هر غاز ، 1 سکه و قیمت هر مرغ ، یک چهارم سکه بود . این قصاب صد سکه همراه داشت و می خواست با این پول ، دقیقا صد حیوان بخرد . آیا این امکان پذیر است ؟ توجه کنید که این قصاب از هر حیوان حداقل یکی لازم دارد .
سلام بر تو میدونم که صدامو شناختی پس خودمو معرفی نمیکنم شایدم نشناختی، منم غضنفر آااه ای عشق من، چند روز که دلم برات گرفته و گلبم مثل یه ساعت دیواری هر دقیقه شصت لیتر آب را تقسیم بر مجذور مربع میکنه، حالا بگو بقال محل ما چند سالشه؟
امروز یاد آن روزی افتادم که تو من را دیدی و یک دل نه صد دل من را عاشق خودت کردی. یادت میآید؟
ای بابا عجب گیجی هستی، یادت نمیآید؟