در یکی از روستاهای ایتالیا، پسر بچه شروری بود که دیگران را با سخنان زشتش خیلی ناراحت می کرد. روزی پدرش جعبه ای پر از میخ به پسر داد و به او گفت: هر بار که کسی را با حرف هایت ناراحت کردی، یکی از این میخ ها را به دیوار طویله بکوب. روز اول، پسرک بیست میخ را به دیوار کوبید.
در شهری دور افتاده، خانواده فقیری زندگی میکرد. پدر خانواده از اینکه دختر ۵سالهشان مقداری پول برای خرید کاغذ کادوی طلایی رنگ مصرف کرده بود، ناراحت بود چون همان قدر پول هم به سختی به دست میآمد. دخترک با کاغذ کادو یک جعبه را بستهبندی کرده و آن را زیر درخت کریسمس گذاشته بود.