داستان پندآموز سنگ یا برگ

بدون دیدگاه

داستان پندآموز سنگ یا برگ

مردی جوان کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود. استادی از آنجا می‌گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست. مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: «عجیب آشفته‌ام و همه چیز زندگی‌ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی‌دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟”»

(بیشتر…)

  • - بازدید: 40
ادامه مطلب